بازگشت دو باره
بازگشت پس از دوسال
سلام به همگی من بعد از دوسال و نیم غیبت برگشتم به زودی با پست های جدید درخدمتم راستی چهار ساله شدم ...
نویسنده :
مسیحا ناصری
21:57
یه سری عکس ..
سلام دوستان ، امروز به طور خلاصه جند تا عکس گذاشتم ....... ...
نویسنده :
مسیحا ناصری
14:23
نوروز
این روزها...
بعد ار مدتی غیبت دوباره اومدیم.... این روزها که حال و هوای بهار کم کم داره تو خیابونا دیده میشه منم یه جورایی این روزها رو حس می کنم و به دیدن خیابونا علاقه مند شدم طوری که وقتی مامان یا بابا آماده رفتن میشن منم سریع سراغ کفش و جورابم میرم که منو هم با خودشون ببرن بعضی مواقع موفق میشم و باشون میرم و خیلی وقتا هم با یه چیزی سرگرمم می کنن و یه جورایی قالم میذارن این روزها دامنه کلماتی که حرف میزنم وسیع تر شده و به هر نحوی منظورم (رو به طرف میرسونم( البته این زبان فقط تخصص خودمه و در هیچ جای دنیا کاربرد نداره ...
نویسنده :
مسیحا ناصری
0:20
یک ساله شدم
امروز ساعت 12 ظهر دقیقا من یک ساله میشم و همانطور که قبلا گفتم جشن تولد من تقریبا یک ماه زودتر برگزار شد ، داستان اینجوری بود که چون از یه طرف تولد من با ماه محرم همزمان شد و از طرف دیگه چون من یکی یه دونه هستم و برای بابا و مامان خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عزیزم و دوست داشتند که حتما برای اولین سال تولد اولین فرزندشون جشن بگیرن لذا طی یه حرکت خودجوش تصمیم گرفتن که قبل از محرم و در شب عید غدیر جشن تولد بگیرن اونم نه یه جشن کوچک خانوادگی بلکه یه جشن تقریبا بزرگ که مخصوص همه باشه یعنی کل خانواده ها نه فقط بچه هاشون، اون هم به همراه دعوت از یه گروه موسیقی خوب ، بله بر این اساس شد که یه هفته قبل از ع...
نویسنده :
مسیحا ناصری
3:22
تولد پیشاپیش
من این روزا تغییر رو خیلی حس می کنم و با اتفاقهایی که افتاده و رفتارهایی که جدیدا یاد گرفتم این حس به واقعیت خیلی نزدیکتر میشه مثلا اینکه الان من پنج تا دندون دارم و خیلی غذاهای جدید می تونم بخورم ، یا اینکه با کمک اجسام می تونم پاشم و یک قدم بردارم یا به راحتی چهار دست وپا از پله های داخل خونه بالا برم و مامان و بابا رو مجبور کنم که هر لحظه مواظب باشن که تنهایی از پله ها بالا نرم و خیلی کارای دیگه...... اینا رو گفتم که به یه چیزی برسم اونم اینه که پس فردا من یک ساله میشم و چون تولد من با ایام محرم همزمان شد بابا و مامان قبل از محرم یه جشن تولد تقریبا بزرگ برام گرفتن که پست مربوط به این جشن رو تو روز تولدم میز...
نویسنده :
مسیحا ناصری
17:24
اولین محرم من
سلام من به محرم به کربلا و جلالش به لحظه های پر از حزن و غرقِ درد و ملالش سلام من به محرم به حال خسته زیتب به بینهایت داغ دل شکسته زینب سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل به نا امیدی سقا به سوز اشک ابوالفضل سلام من به محرم به گاهواره اصغر به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر سلام من به محرم به شور و حال عیانش سلام من به حسین و به اشک سینه ز...
نویسنده :
مسیحا ناصری
23:25