مسیحا جانمسیحا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دنیای مسیحا

دلیل دیر آپ شدن

سلام به دوستای خودم  امیدوارم هر جا هستین با هرکی هستین و در حال انجام هر کاری هستین ، خوب و خوش و خرم و سرحال باشین و دنیا به کامتون باشه، حضورتون عارضم که من هنوز به تنهایی نمیتونم وارد نت بشم و به کمک مامان وبابا آپ میشم  و مامان و بابا این روزا نمی دونم میگن سرشون شلوغه؟ ، فصل امتحانات دانشگاست ؟ یه همچین چیزایی و خلاصه زیاد وقت ندارند به من کمک کنن که زود به زود آپ بشم و من هم از تمام دوستانی که دیر بهشون سر میزنم عذر خواهی می کنم و قول میدم بعد از امتحانات دانشگاه که امسال زودتر شروع میشه هر روز آپ باشم البته تو این مدت هم سعی میکنم هر چند روز یه بار آپ بشم و به دوستان سر بزنم       ...
29 ارديبهشت 1392

پنج ماهگی

سلام به همه دوستان گلم  پنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــج ماهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه شدم کم کم دارم اجتماع رو حس می کنم  کم کم دارم حرکت می کنم کلی کارای جدید یاد گرفتم و یواش یواش دارم زندگی رو لمس می کنم  طبق معمول شعر پنج ماهگیم رو که بابایی گفته تقدیم می کنم به همتون         پنجمین ماه است که دنیا مال ماست         شور و شوق و زندگی در فال ماست پنج ماه است که زمین در شادی است   آسمان در حسرت احوال ماست سال پیش با مستی تو رفت و رفت  شادمان تر از همه امسال ماست   چشمهای...
20 ارديبهشت 1392

انجام کارای جدید

سلام عزیزان ، امیدوارم روزگار به کامتون باشه  همینجور که روزها و ساعت ها میگذره من هم چیزهای بیشتری یاد میگیرم مث قهقهه زدن گرفتن اشیاء ، شناختن آشناها ، و به تازگی غلت زدن رو یاد گرفتم که تا منو زمین میزارن سریع به این طرف و آن طرف می چرخم  و صدای سوت و کف اطرافیان بلند میشه ......         ...
2 ارديبهشت 1392

اولین نوروز من

سلام ، سال نو همگی مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. این هم از اولین نوروز من به روایت تصاویر..........   تصاویر دیگر در ادامه مطلب......                   ...
16 فروردين 1392

سه ماهه شدم

سلام و درود فراوان به همه دوستان دنیای من امروز سه ماهه شد و یواش یواش دارم زندگی رو  حس می کنم به مناسبت سه ماهگیم بابایی یه شعر برام گفته منم تقدیمش می کنم به دوستای عزیزم   شور و غوغا جشن وشادی انقلابیست در سرم چون مسیحا ، ناز بابا ، شد سه ماهه پسرم شکر یزدان گل شکفت در نوبهار زندگی  عشق ما باشد آن از برگ گل نازکترم عشق است تنها نشان آشکار عمر من  وای عاشق بودم و اکنون من عاشقترم بخت با من یار گشت و سرنوشتم شد بهار  در میان نیک بختان از همه خوشبخت ترم بار الها لیک دارم در دلم این آرزو این چنین شادان بمانیم در کنار پسرم   ...
9 اسفند 1391

واکسن دو ماهگی

  سلام به همه ، قبل از همه چیز بگم  من یه ماه دیگه هم بزرگتر شدم  اره خدمتتون عرض می کردم  که من تو حال و هوای  شادی دو ماهگیم بودم که یه دفعه بابایی از سر کار اومد خونه، متعجب شدم که خدایا چه خبره که بابایی این موقع روز اومده خونه آخه هنوز ساعت 9 صبح بود بعدش یه قطره بد مزه بهم دادند که اولین بار بود مزشو حس می کردم  اینقده بدمزه بود که داشتم گیج میزدم   بعد هم منو آماده بیرون رفتن کردن ، دیگه فهمیدم که واقعا امروز یه خبرایی هست تو همون احوال خوابم برده بود وقتی بیدار شدم  دیدم تو یه مرکز بهداشت هستیم ، فهمیدم که ای دل غافل میخوان منو واکسن دو ماهگی بزنن    یه دردی کشیدم که نگو و نپرس ، خلا...
16 بهمن 1391

قایم موشک

 ســــــــــــــــــــــــــــــلام عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزان  امروز فهمیدم بجز شیر خوردن و خوابیدن تو این دنیا میشه یه کارای دیگه ای رو هم انجام داد امروز یه کاری کردیم بهش میگفتن بازی ، جوری هم که من فهمیدم فک کنم اسمش قایم موشک بود جاتون خالی چه لذتی داشت   ...
25 دی 1391

شعر آرامبخش

 وقت همگی به خیر هروقت من بی قراری می کنم بابایی یه شعر زیر رو برام ساخته که با آهنگ برام میخونه وای وای /// وای وای وای وای /// توکه مسیحایی/// به که چه زیبایی /// تو عشق بابایی صبح سر کارم میرم/// تنهات میزارم میرم///خیال نکن که یک وقت///دوست ندارم میرم وای وای///وای وای وای وای///تو عطر گلهایی/// وای که چه آقایی/// تو عشق بابایی    بعدش من  آروم میشم ...
21 دی 1391