این روزها...
بعد ار مدتی غیبت دوباره اومدیم....
این روزها که حال و هوای بهار کم کم داره تو خیابونا دیده میشه منم یه جورایی
این روزها رو حس می کنم و به دیدن خیابونا علاقه مند شدم طوری که وقتی مامان یا بابا
آماده رفتن میشن منم سریع سراغ کفش و جورابم میرم که منو هم با خودشون ببرن
بعضی مواقع موفق میشم و باشون میرم و خیلی وقتا هم با یه چیزی سرگرمم می کنن
و یه جورایی قالم میذارن
این روزها دامنه کلماتی که حرف میزنم وسیع تر شده و به هر نحوی منظورم
(رو به طرف میرسونم( البته این زبان فقط تخصص خودمه و در هیچ جای دنیا کاربرد نداره
این روزها بازی و سرگرمی های زیادی دارم از ماشین و توپ و عروسک گرفته تا تلویزیون و گوشی موبایل و لب تاب ، البته میگن این سن من تلویزیون و لب تاب ضرر داره وی من گوش نمیدم و برای دیدن کارتن یا فیلمهای تولدم داد و فریادی بپا می کنم که اون سرش ناپیدا ..........
خلاصه این روزها روزهای دل انگیزیه.....